مهنا مهنا ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

کـــــودکـــــ عشق , مُــــهَــــنّــــا

دخملم مریض شده

شلااااااااااااااااااااام دوکساااااااااااااااااااای گلمو  و مهنای مامانی دیلوووووووووز صبح دوتایی باهم پاشدیم و لفتیم خانه بهداشت تا وزنت کنن وزنت ٨ کیلو و٩٠٠ گرم بود وقدتم ٧٦ بعدازاون لفتیم خونه دوست مامان ( خاله مینا ) البته اینم بگم که بابایی اومد دنبالمونو و مالووووووو برد   خیلی خوش گذشت ........... بعدشم بابا اومد دنبالمونو  و لفتیم خونه مامان مریم بابا... همه اونجا بودن یکمی نشستیماااااااااااااااااا و بعدش اومدیم خونه اما تو اصلا حالت خوب نبود ییهوووووووووووووووووو مریض شدی شروع کردی به گریه کردن بابایی هم گفت که ببریمت دکتر ساعت ١٢ شب بود که بردیمت د...
31 شهريور 1390

بدون عنوان

سلام ملوس ..... پیشی مامان این چن لوزه همش به دور بودیم پسل خاله مامان که مامانی بهش میگه داداشی با پسل عموهای مامان ( هادی . مسعود . علی ) خونه ما بودن و کلی پدر تورو دراوردن فکرشو بکن بهت ژله دادن... یادم باشه سر همشون تلافی کنیم باشه گلکم خب بعد از اون داداش مصتک(مصطفی) و علی خونه ما موندن تا فردا غروبش که رفتیم بیرون و یه ددری کردیمو رسوندیمشون خونه هادی البته خونه مجردهااااااااااااا که من موندم اگه این بدبخت زن بگیره این همه ادمارو کجا جاشون بدیم یا معتاد میشن یا باید برن بمیرن. ....... هه هه هه هه هه ......... بعد از اون روز البته شب... ...
24 شهريور 1390

بدون عنوان

اینم خانم خانما و چند تا عکس ازش البته به علت تکون خوردنش عکساش خوب نیافتاد و اینم مهنا با دختر خالشه فاطی کوچولو تمام عکساش یا چشاش بسته است یا داره ادا درمیاره از بس که شیطوووووووووووونه   ...
21 شهريور 1390

تولد مامانی

سهلااااااااااااااااام قندک مامانی مامانی دیروز تولدش بود اما بابایی اینا شب قبلش برام تولد گرفتن پس بزار از اولش برات بگم پنج شنبه طبق معمول که بابایی باید زود میومد دیر اومد خونه گفتش که اضافه کاری بود منه کج خیالم باورم شد بابایی گفت به مناسبت تولدت شام کباب بگیریم و بریم خونه بابا مهدی اینا اولش قبول نکردم اما به اصرار بابایی گفتم باشه غروب بود که اماده شدیم و زدیم از خونه بیرون وقتی رفتیم خونه مامان مریم البته اینم بگم که مامانی اینا هنوز به خاطر اسباب کشیشون جمع و جور نشدن بابایی رفت کمکشون کمی که گذشت دختر خاله فاطی شیطون  هی سوتی میداد و میگفت خاله تولده منم به خیال...
19 شهريور 1390

بدون عنوان

سهلام دوکسای گلم اینم عکسای مهنا توی شمااااااااال اینجا یه اقاهه داشت با مهنا بازی میکرد منم جو گرفت ازش عکس انداختم اینم یه عکس دیگه از مهنا بود که توی باغ پدربزرگم ازش انداختیم اینجا مامان مریم تو رو برده حموم و از اونجایی که خیلی گریه میکردی کنترل به دست خوابت برده بای عسیساااااااااااااااااااااااااااااانم.... ...
17 شهريور 1390

بدون عنوان

سلام سلام علوسکم یه خبل خوس اول اینکه بگم ما چن لوزی هست که از شمال اومدیم اما مامانی حوصله نداشت بیاد تو نت خیلی خوش گذشت سفر دریا هم رفتیم عکسم انداختیم حالا سل فرصت اپلودش میکنم خب بریم سل خبل خوسم بابا مهدی اینا تو لاااااااااااااااااهن با کامیون اسبابشون تا چن ساعت دیزه میلسن وای چه حالی میده دیزه تنهاااااااااااااااا نیستیم بعد ٢ سال تنهایی دالن میاااااااااااان دوکستون دارم دوکسای جیگر من بای تا های   ...
15 شهريور 1390

داریم میریم شماااااااااال

سلام فندقک مامانی دیروز ساعت ٧ صبح وقتی بابایی میخواست بره اداره تونانازی فقط گریه میکردی اخه تحمل دوری باباتو نداری بابایی هم ییهوووووووووو جو گرفتتش و به من گفت نرم سر کار چی منم که از خداااااااااااااا خواسته گفتم خب اگه مرخصی داری نرووووووووو برای همین تو بهونه شدی و بابایی هم نرفت سرکااااااااار اما گفت اگه خوابتون نمیاد بریم دور بزنیم منم که اصلا نخوابیده بودم ولی بااین حال مثل این بیرون ندیده ها که همش بیرونیم اماده شدیم تابریم اما یادم افتاد که ماشینمون تو نمایندگی سایپاس اما بابایی گفت ایرادی نداره با موتور میریم اولش ترسیدم  اما بعدش قبول کردم و از همه جا بی خبر یه لباس ل...
8 شهريور 1390

بدون عنوان

سلاااااااااااااااااااام اینم چندتا عکس از مهنا که سوار دوچرخش شده و و اخریش بایییییییییییییییییییییییی ...
2 شهريور 1390
1